سفارش تبلیغ
صبا ویژن







































صدای تاریخ

jashn sade

امسال هم زرتشتیان کرمانی در جشن باستانی و باشکوه سده سوزان، آتش به جان سوز زمستان کویر زدند و با پاسداشت آئین کهن ایرانیان باستان راه بهار را هموار کرده و صد روز مانده به نوروز را به جشن نشستند. جشن سده امسال در شامگاه دوشنبه دهم بهمن با شکوه همیشگی و هر ساله خود، در باغچه بداغ آباد واقع در خیابان سده شهر کرمان برگزار شد. این جشن پیش از آتش افروزی، با مراسمی ویژه در سالن سرپوشیده بداغ آباد همراه بود که جمعیت زیادی از عموم مردم کرمان، دوشادوش زرتشتیان، نظاره گر آن بودند.

برگزاری جشنهای مختلف در میان ایرانیان از جایگاه خاصی برخوردار بوده؛ جشنهایی با یک ویژگی‌ مشترک و اینکه همگی در پیوند با پدیده ‌های طبیعی، کیهانی و اقلیمی بوده اند. از جمله، آیین سده سوزی بوده که با سرور و شادی که به همراه دارد، نمونه کامل یک جشن اصیل و تمام عیار ایرانی است. اوستاخوانی، نیایش در روز مهر، اجرای گروه سازهای پوستی "اهورا"، نقاله خوانی، شاهنامه خوانی و در خاتمه آتش افروزی از برنامه های جشن سده سوزی است.

به گواه متون تاریخی، سده جشن پیدایش آتش است. درباره دلیل برگزاری این جشن توسط ایرانیان باستان؛ در برخی از روایات تاریخی آمده که چون صد روز که از زمستان بزرگ می‌ گذشت ایرانیان جشن سده را برپا می‌ کردند (در تقویم کهن ایرانیان مهرآیین، زمستان 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است. از ابتدای زمستان (اول آبان ماه) تا 10 بهمن که جشن سده‌ است، 100 روز و از 10 بهمن تا نوروز و اول بهار 50 روز و 50 شب بوده ‌است).

جشن سده از جمله جشنهای کهن ایران بوده که از دهها سال قبل از اسلام در ایران رواج داشته چراکه ایرانیان همواره به 4 رکن مقدس که یکی از آنها آتش بوده احترام می گذاشته اند. این جشن اگرچه در شهرهای دیگر ایران مثل یزد، شیراز و اصفهان نیز برگزار می شود اما هیچکدام از این مناطق از شکوه و عظمت جشنهای کرمان برخوردار نیست.

مسئول هماهنگ کننده جشن روز سده انجمن زرتشتیان کرمان در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه این جشن 200 سال است که به صورت مداوم و بدون وقفه در کرمان در حال برگزاری است، می گوید: در گذشته این آیین در جاده کوهپایه و در محلی به نام "باب کمال" برگزار می شده اما 80 سال است که جشن سده در محل فعلی آن در حال برگزاری است. وی با بیان اینکه عظمت جشن سده در کرمان در دنیا بی نظیر است اظهار می دارد: حتی در کشور هندوستان هم که زرتشتیان زیادی دارد، این جشن به شکوه سده سوزی کرمان برگزار نمی شود.

sade

sade

sade


نوشته شده در شنبه 90/11/15ساعت 7:0 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

 مرغان

مجمعی کردند مرغان جهان آن چه بودند آشکارا و نهان -جمله گفتند: «این زمان در روزگارنیست خالی هیچ شهر از شهریار-یکدیگر را شاید ار یاری کنیم -پادشاهی را طلب کاری کنیم» -پس همه با جایگاهی می آمدند -سر به سر جویای شاهی آمدند -هد هد آشفته دل پر انتظار-در میان جمع آمد بی قرار -گفت: «ای مرغان منم بی هیچ ریب-هم برید1 حضرت2 و هم پیک غیب -پادشاه خویش را دانسته ام -چون روم تنها چو نتوانسته ام -لیک با من گر شما همره شوید -محرم آن شاه و آن درگه شوید -هست ما را پادشاهی بی خلاف در پس کوهی که هست آن کوه قاف3-نام او سیمرغ4 سلطان طیور-او به ما نزدیک و ما زو دور دور -در حریم5 عزت است آرام او -نیست حد هر زبانی نام او -صد هزاران پرده دارد بیشتر -هم ز نور و هم ز ظلمت پیش تر -هیچ دانایی کمال او ندید -هیچ بینایی جمال او ندید -بس که خشکی بس که دریا بر ره است -تا نپنداری که راهی کوته است -شیرمردی باید این ره را شگرف-ز آنکه ره دور است و دریا ژرف ژرف،-جمله ی مرغان شدند آن جایگاه -بی قراری از عزت آن پادشاه -شوق او در جان ایشان کار کرد -هر یکی بی صبری بسیار کرد -عزم ره کردند و در پیش آمدند -عاشق او، دشمن خویش آمدند -لیک چون بس ره دراز و دور بود -هر کسی از رفتنش رنجور بود -گرچه ره را بود هر یک کارساز
هر یکی عذری دگر گفتند باز -جمله ی مرغان چو بشنیدند حال -سر به سر کردند از هدهد سؤال -که:«ای سبق برده6 زما در رهبری -ختم کرده بهتری و مهتری

rah eshg

ما همه مشتی ضعیف و ناتوان -بی پر و بال و نه تن نه توان-کی رسیم آخر به سیمرغ رفیع-گر رسد از ما کسی باشد بدیع» -هدهد آن گه گفت: «ای بی حاصلان عشق کی نیکو بود از بد دلان -ای گدایان چند از این بی حاصلی-راست ناید عاشقی و بد دلی -تو بدان کان گه که سیمرغ از نقاب-آشکارا کرد رخ چون آفتاب-سایه ی خود کرد بر عالم نثار
گشت چندین مرغ هر دم آشکار -صورت مرغان عالم سر به سر -سایه ی اوست این بدان ای بی خبر-دیده ی سیمرغ بین، گر نیستت-دل چو آیینه منور نیستت-چون همه مرغان شنودند این سخن :نیک پی بردند اسرار کهن -جمله با سیمرغ نسبت یافتند -لاجرم در سیر رغبت یافتند -زین سخن یکسر به ره باز آمدند -جمله هم درد و هم آواز آمدند
زو بپرسیدند: «ای استاد کار -چون دهیم آخر در این ره دادکار؟ زان که نبود در چنین علمی مقام -از ضعیفان این روش هرگز تمام» -هدهد رهبر چنین گفت آن زمان
که: «آن که عاشق شد نیندیشد ز جان -چون دل تو دشمن جان آمده ست-جان برافشان ره به پایان آمده ست -عشق را با کفر و با ایمان چه کار -عاشقان را لحظه ای با جان چه کار
عاشق آتش بر همه خرمن زند -اره بر فرقش نهند او تن زند7 -درد و خون دل بباید عشق را -قصه ای مشکل باید عشق را»-چون شنودند این سخن مرغان همه
آن زمان گفتند ترک جان همه -برد سیمرغ از دل ایشان قرار -عشق در جانان یکی شد صد هزار -عزم ره کردند عزمی بس درست -ره سپردن را باستادند چست -جمله گفتند: «این زمان مارا به نقد8 -پیشوایی باید اندر حل عقد9 -قرعه افکندند بس لایق فتاد -قرعه شان بر هدهد عاشق فتاد -جمله او را رهبر خود ساختند -گر همی فرمود سر می باختند
هدهد هادی چو آمد پهلوان -تاج بر فرقش نهادند آن زمان-صد هزاران مرغ در راه آمدند -سایه دان ماهی و ماه آمدند -چون پدید آمد سر وادی ز راه -النفیر10 از آن نفیر بر شد به ماه
هیبتی زان راه بر جان اوفتاد -آتشی در جان ایشان اوفتاد -جمله ی مرغان ز هول و بیم راه -بال و پر پُرخون برآوردند آه-راه می دیدند پایان ناپدید -درد می دیدند درمان ناپدید
و آن همه مرغان همه آن جایگاه -سر نهادند از سر حسرت به راه -سال ها رفتند در شیب و فراز -صرف شد در راهشان عمری دراز -آخر الامر از میان آن سپاه -کم کسی ره برد تا آن پیشگاه -باز بعضی بر سر کوه بلند -تشنه جان دادند در گرم11 و گزند -باز بعضی در بیابان را زتف آفتاب -گشت پرها سوخته دل ها کباب -باز بعضی در بیابان خشک لب
تشنه در گرما بمردند از تعب12-باز بعضی ز آرزوی دانه ای -خویش را کشتند چون دیوانه ای -باز بعضی سخت رنجور آمدند -باز پس ماندند و مهجور آمدند -باز بعضی از عجایب های13 راه -باز استادند هم بر جایگاه -باز بعضی در تماشای طرب -تن فرو دادند فارغ از طلب -عاقبت از صد هزاران تا یکی -بیش نرسیدند آن جا ز اندکی -عالمی بر مرغ می بردند راه -بیش نرسیدند سی آن جایگاه -سی تن بی بال و پر، رنجور و مست14 -دل شکسته جان شده، تن نادرست -حضرتی دیدند بی وصف و صفت -برتر از ادراک عقل و معرفت
رقعه یی15 بنهاد پیش آن همه -گفت: «برخوانید تا پایان همه» -چون نگه کردند آن سی مرغ زار -در خط آن رقعه ی پر اعتبار16-هر چه ایشان کرده بودند آن همه
بود کرده نقش تا پایان همه-کرده و ناکرده ی دیرینه شان -پاک گشت و محو گشت از سینه شان -چون نگه کردند آن سی مرغ زود -بی شک آن سیمرغ آن سی مرغ بود
خویش را دیدند سی مرغ تمام -بود خود سیمرغ سی مرغ تمام-چون به سوی سیمرغ کردندی نگاه -بود این سیمرغ این کاین جایگاه-ور به سوی خویش کردندی نظر
بود این سیمرغ ایشان آن دگر -ور نظر در هر دو کردندی به هم -هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم -بود این یک و آن یک بود این -در همه عالم کسی نشنود این
آن همه غرق تحیر ماندند -بی تفکر و ز تفکر ماندند17 -چون ندانستند هیچ از هیچ حال -بی زفان کردند از حضرت سؤال -کشف این سر قوی درخواستنند -حال مایی و تویی درخواستند -بی زفان آمد از آن حضرت خطاب -کاینه است این حضرت چون آفتاب -هر که آید خویشتن بیند در او -جان و تن هم جان و تن بیند در او -محو او گشتند آخر بر دوام
سایه در خورسید گم شد و السلام -لاجرم این جا سخن کوتاه شد -رهرو و رهبر نماند و راه شد.

(عطار)


نوشته شده در شنبه 90/11/15ساعت 5:0 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

الهه ی آنا هیتا

در اوستا آناهیتا در تجلیات مادی به صورت دوشیزه‌ای زیبا پیکر و خوش‌اندام بر افراد متجلی می‌شود.در آبان‌یشت که به این الهه اختصاص دارد نام بیش‌تر پهلوانان و شاهان را می‌یابیم که بردرگاه ایزدبانوی نامدار اردویسور آناهید نماز می‌گزارند، قربانی می‌کنند و درخواست می‌کنند.

از میان شش امشاسپند یا فرشته یاور اهورا مزدا، سه تای آن‌ها (سپندارمز، خرداد، امرداد) مادینه و سه تای آن‌ها (بهمن، اردیبهشت، شهریور) نر هستند. ایزدان مهمی چون بهرام و تیشتر، نرینه و در برابر آن‌ها اردویسور آناهیتا و دین ایزدانی مادینه‌اند. با توجه به بی‌جنس بودن میتراباید گفت که برابری جنسی در آیین مزدیسنای متاخر (دوره ساسانی) در هیچ دین دیگری در آن زمان و پس از آن پیشینه نداشت.

باران

 در اهمیت و نقش ایزدبانو آناهیتا که برخی آن را خدای قومی ساسانیان می‌شمارند، بسیار سخن گفته شده است. آناهیتا از حالت ایزدبانوی آب‌ها در عصر نخستین آریایی، در دوران هخامنشی به معادلی برای آفرودیتیونانی و ایشتار بابلی تبدیل می‌شود. در دوره سلوکی (هلنی) نیایشگاه‌های به سبک غیرایرانی در غرب ایران ساخته می‌شود که به حضور خود تا دوران ساسانی ادامه می‌دهد. با این‌حال به نظر می‌رسد دست‌کم از دوره ساسانی، این نیایشگاه‌ها آن کارکردهای ویژه‌ی خود (روسپی‌پروری) را زیر تاثیر محکومیت اکید و شدید این گناه در دین مزدیسنی، به‌کل از دست داده و در واقع آتشگاه‌ بودند و نه روسپی‌خانه‌هایی زنانه همچو نمونه‌های میانرودانی، مدیترانه‌ای و مصری و ساسان، نیای اردشیر بابکان از همین جا برخاست. این نیایشگاه‌ها در فرهنگ پس از اسلام تغییر کاربری داده و بسیاری از آنان با نام قلعه‌دختر، پل‌دختر یا آرامگاه‌هایی منسوب به زنان و دختران بزرگزاده باقی مانده‌اند.

 به هر روی این بزرگ‌ترین ایزدبانوی ایرانی، نه‌تنها کارکردی همسان با ونوس رمی و آتنه یونانی در برانگیزی شهوت جنسی نداشت که بیش‌تر بر پایبندی به اصول خانواده و نجابت و شرافت زنانگی تاکید داشت.

آناهیتا نخستین بار در دوره ساسانی، در زمان نرسه به تصویر کشیده می‌شود. نرسه سنت دریافت دیهیم پادشاهی و فره ایزدی از اورمزد که همیشه به گونه‌ی مرد ترسیم می‌شد را ترک گفت و یک زن را جایگزین او کرد. این سنگ‌نگاره‌ی شگفت‌آور و پرسش‌برانگیز را کریستین‌سن و دیگر غربیان و به پیروی از آنان بیش‌تر ایرانیان، به دلیل زن‌بودن آناهیتا دانسته‌اند. حرکتی که هم تا آن‌ زمان معمول نبود و هم پس از آن تکرار نشد. به هر رو با توجه به اطمینان‌نداشتن ما به اورمزدبودن نگاره‌ی مرد، می‌توان به آناهیتابودن این نگاره زن نیز شک کرد. ولی در یک چیز تردید نیست و آن اینکه او به هر روی یک زن است.

 300 سال پس از نرسه، این بار در تاق بستان، در سنگ نگاره خسرو پرویز، او با اینکه تاج را باز از دستان یک مرد (به باور اروپایی‌‌ها اورمزد) می‌گیرد، ولی این بار یک زن (شاید آناهیتا) در پشت سر او ایستاده و بر پشت پایش آب می‌ریزد.

 منبع:

 1- آموزگار، ژاله،تاریخ اساطیری ایران،چ سوم، تهران: سمت؛1380


 2- اعزازی، شهلا،جامعه شناسی خانواده،تهران نشر روشنگران و مطالعات زنان؛1376


 3- برتون، رولان،قوم شناسی سیاسی ، ترجمه ناصر فکوهی ، تهران ، نشر نی ؛1380

 4- بویس،مری ،زردشتیان ، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسگر بهرامی ، تهران:ققنوس؛1381


نوشته شده در شنبه 90/11/15ساعت 2:0 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

دیدار ریگان و گورباچف

 حزب کمونیست

..در سال 1952 به حزب کمونیست پیوستم اما مشکلی پیش آمد: من در تقاضانامه‌ی خود درباره‌ی دو پدربزرگم که هر دو قربانی اختناق شده بودند، چه باید می‌نوشتم؟ با وجود اینکه پدربزرگ پانته‌لی محکوم نشده بود اما در هر حال 13 ماه را در زندان گذرانده بود. و پدربزرگ آندری حتی بدون محاکمه به سیبری تبعید شده بود. این مسأله وقتی من نامزد عضویت شدم هیچ کس را ناراحت نکرد؛ چون استاوروپل همه‌چیز را درباره‌ی من می‌دانستند. من نامه‌ای برای پدر نوشتم چون مطمئن بودم وقتی به حزب پیوسته بود باید همین سؤال را جواب می‌داد. پدر گفت «من هیچ‌چیز ننوشتم. ما در جبهه از این حرف‌ها نداشتیم. افراد قبل از جنگیدن به حزب پذیرفته می‌شدند. مرگ منتظر ما بود و این خودش همه سوال‌ها را پاسخ می‌داد

ما از نظر عقلانی آدمهای بالغی بودیم و روش انفعالی بعضی از استادان ـ که دانشجویان را تنها به صورت ابزاری برای آموختن مسائل عقیدتی می‌دیدند ـ داشت غیر قابل تحمل می‌شد. یک نوع اهانت در آن وجود داشت که باعث ذلت حیثیت انسانی می‌شد
.
به یاد دارم در پاییز 1952 زمانی که اثر استالین به نام "مسائل سوسیالیسم در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی" چاپ شد، یکی از برجستگان فکری، صفحه به صفحه‌ی این کتاب را در جریان درسش برای ما خواند. من صبرم را از دست دادم و یادداشتی برایش فرستادم و یادآور شدم در اصل ما این کتاب را هم‌اکنون خوانده بودیم و خواندن مجدد آن در کلاس درس، نشانه‌ی بی‌احترامی به حضار بوده است
.
واکنش او فوری بود. پاسخ غضب‌آلود استاد در اصل این بود که آدم‌های گستاخ که بیم دارند حتی نامشان را در زیر یک یادداشت امضا کنند آن‌قدر خودبین هستند که تصور می‌کنند هم اکنون «همه‌ی غنای این نظریه‌ها و نتیجه‌گیری‌های اثر رقیق استالین را فرا گرفته‌اند

من بلند شدم و گفتم من نویسنده‌ی یادداشت بودم. اخبار این حادثه از طریق کومسومل و سازمان حزبی گذشت و به کمیته‌ی شهر مسکو رسید. و من در آن زمان، معاون دبیر سازمان کومسومل دانشکده بودم. تحقیقاتی صورت گرفت اما جنجال سرانجام خوابید ـ به نظر می‌رسد اصلیت «کارگر ـ کشاورز» من یک‌بار دیگر کمکم کرد 

منبع:خاطرات میخائیل گورباچف.  ترجمه فریدون دولت‌شاهی. انتشارات اطلاعات.1378


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/11ساعت 11:58 صبح توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

دانشکده‌ی حقوق
 

گورباچف

من در سال 1950 با یک مدال نقره از مدرسه فارغ التحصیل شدم. نوزده ساله بودم و این سن سربازی است و باید تصمیم می‌گرفتم چکار کنم. سخنان پدرم را بخوبی به یاد دارم «پس از مدرسه باید خودت درباره‌ی آینده‌ات تصمیم بگیری. اگر تصمیم گرفتی، در این‌جا کار کنی ما می‌توانیم با هم کار کنیم. اگر تصمیم گرفتی تحصیلاتت را ادامه دهی، اینکار را بکن. من سعی خواهم کرد کمکت کنم. مسأله جدی است و خودت باید درباره‌ی آینده‌ات تصمیم بگیری

من تصمیمم را گرفته بودم. می‌خواستم تحصیلم را ادامه دهم. همشاگردی‌هایم از مؤسسه‌های آموزش عالی استاوروپل، کراسنودار و روستوف، تقاضای پذیرش کرده بودند اما من تصمیم گرفتم به مهمترین آنها، دانشگاه دولتی لومونوسف بروم و دانشکده‌ی حقوق را انتخاب کردم
.
نمی‌توانم بگویم برنامه‌ی حساب شده‌ی دقیقی بود. من تنها اندیشه مهمی درباره‌ی علم قضا و حقوق داشتم و موقعیت یک قاضی یا دادستان مرا تحت تأثیر قرار می‌داد. تقاضایم را برای دفتر اداری دانشکده‌ی حقوق فرستادم و منتظر پاسخ ماندم. روزها گذشت و اصلا پاسخی به دستم نرسید. تلگرامی با پرداخت پول پاسخ فرستادم و پاسخ دریافت کردم: «پذیرفته با اتاق در خوابگاه دانشجویان»؛ یک پذیرش درجه‌ی یک بدون مصاحبه یا هیچ‌چیز دیگر. همه‌چیز ظاهرا به سود من بود: تبار کارگری دهقانی من، سابقه‌ی کارم، این واقعیت که هم‌اکنون نامزد عضویت در حزب بودم و بدون تردید جایزه‌ی عالی حکومت که دریافت کرده بودم. به علاوه از نامزدی من نیز استقبال شده بود، زیرا ترکیب اجتماعی نهاد دانشجویی را متعادل می‌ساخت هدفی که با پذیرش کهنه سربازان جنگ تحقق می‌یافت. و به این ترتیب من یک دانشجوی دانشگاه مسکو شدم. هفته‌ها و ماه‌های اول احساس ناراحتی می‌کردم؛ از همه گذشته «پریول نویه» روستایی که من از آن آمده بودم را با مسکو را مقایسه کنید! یک عالم تفاوت و ... بریدن ناگهانی و تند از گذشته.

 همه‌چیز برایم تازه بود . میدان سرخ، کرملین، نمایش‌خانه‌ی بلشوی (نخستین اپرا و نخستین بالت‌من) تالار ترتیاکف، موزه‌ی هنرهای زیبای پوشکین، نخستین گردشم با قایق روی رودخانه‌ی مسوا، گردش در روستاهای اطراف مسکو، نخستین تظاهرات اکتبر و ...  هر بار که به شهر قدم می‌گذاشتم با احساس غیرقابل قیاس مشاهده یک چیز نوظهور تحت تأثیر قرار گرفتم.
مطمئنا برای شناخت مسکوی قدیم با اصلیت روس آن، صدها خیابان و کوچه‌های تودرتو، شما دست کم به 5 سال وقت _ اگر نگوییم 500 سال _ نیاز داشتید اما خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف دانشگاهمان و همه‌ی جزیره‌های مجمع‌الجزایر دانشجویان در اطراف اقامتگاهمان (سینما مولوت در میدان خیابان روساکف، باشگاه روساکف، زیبایی بی‌همتای میدان قدیمی پروبر اژنسکایا، حمام‌های عمومی باخوستووسکایا، پارک سوکلی‌نیکی و...) همگی در خاطر من حک شده باقی مانده‌اند.

دانشگاه

... سال چهارم دانشگاه بود که ما به تپه‌های لنین نقل مکان کردیم و هر دو نفر در یک اتاق جا گرفتیم که گاهی برای یک یا حتی دو هفته بدون ترک «خانه‌ی مردان اصیل» آنجا می‌ماندیم. اما در سال اول در استرومینکا 22 نفر در یک اتاق، در سال دوم 11 نفر و در سال سوم تنها 6 نفر در یک اتاق، زندگی می‌کردیم
.
ما یک «کافه تریا» برای خود داشتیم که می‌توانستیم در آن یک فنجان چای به قیمت چند کوپک همراه با نان نامحدودی که روی میزها بود، برای خود بخریم. یک مغازه‌ی سلمانی و یک مغازه‌ی رخت‌شویی نیز وجود داشت، هر چند بیشتر به علت نداشتن پول یا نداشتن لباس زیاد به آنجا سر نمی‌زدیم و خودمان لباسمان را می‌شستیم. ما همچنین درمانگاهی برای خودمان داشتیم؛ این نیز برای من چیز نویی بود، چون در روستای ما تنها مکانی برای کمک‌های اولیه داشتیم

 منبع:خاطرات میخائیل گورباچف.  ترجمه فریدون دولت‌شاهی. انتشارات اطلاعات.1378

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/11ساعت 11:0 صبح توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

azarbayjan dance

آذربایجان یکی از مهم ترین کانون های تمدن ایرانی در درازای تاریخ بوده است. سرزمین های قفقاز نیز در غنای فرهنگ و تمدن ایرانی تأثیر داشته اند. از این رو، نمادها و آثار باستانی گسترده ای در آذربایجان بویژه قفقاز وجود دارد که نشانه ای از پیوند ناگسستنی فرهنگ و تمدن ایران با قفقاز است. در این مقاله سعی شده که برخی از آثار برجسته باستانی ایران در آذربایجان و قفقاز در قرون گذشته مورد بررسی قرار گیرد. به همین لحاظ، در 2 بخش به این مهم می پردازیم؛ در بخش نخست، به بررسی این آثار در آذربایجان پرداخته و در بخش دوم به آثار باستانی قفقاز اشاره خواهیم کرد.  ( قفقاز بخشی از ایران بزرگ است که هزاران سال جزوی از خاک ایران بوده است و در طی قراردادهای ننگین دوره قجر و روسها به اشغال در آمد . آثار تاریخی و آداب و رسوم ایرانی موجود در این کشورهای ایران نژاد همگی گواهی بر این شکوه کهن ایرانی است . ) 
 
بخش نخست، آذربایجان
 تی بورتون برون (T.Burton Brown
) نماینده مکتب انگلیسی باستان شناسی، در کاوش های خود در گوی تپه در نزدیکی دریاچه ارومیه آذربایجان غربی که در سال 1948انجام گرفته است، روی گوی تپه 8 شکاف باز کرد که هیچ کدام از آنها به زمین بکر نرسید. با وجود این برای نخستین بار آشکار شد که در آذربایجان طبقات از نظر آثار تمدنی که در آن بوده به گونه ای منظم روی هم قرار گرفته. بورتون برون طبقه پنجم (در قرون گذشته) را در گوی تپه بدین ترتیب شرح می دهد: «قبرهای این طبقه متعلق به دو هزار سال پیش از میلاد بود و در آنها جمجمه های نوع شمالی دیده می شد.» او این طور نظر داده که این قبرها از آن نخستین آریایی هایی بوده اند که از راه فلات ایران به آذربایجان وارد شده اند. آنها روی قبرها تخته سنگ هایی قرار داده بودند. (1)
 به این ترتیب ملاحظه می شود که خطه آذربایجان از قدمتی طولانی برخوردار است و این امر موجب آن شده که افزون بر متون تاریخی و روایات ملی و مذهبی در بیان اسطوره های باستانی ایران نیز از آذربایجان و نمادهای بزرگ دینی و فرهنگی آن فراوان یاد شود. یکی از این آثار که ریشه در اسطوره های ایرانی دارد، مرکز عظیم دینی شیز بوده که آتشکده آذرگشسب در آن قرار داشته است. این مرکز بنا به گفته گیرشمن: محل اقامت موبدان و مغانی بوده که ضمن داشتن دین زرتشتی، بسیاری عقاید باستانی خود را از زمانهای خیلی دور حفظ کرده و از عهدی که نمی شود آن را مشخص کرد، این جامعه قدیمی در آذربایجان سکونت داشتند. (2)

  ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 90/1/11ساعت 11:34 صبح توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

 

 

نه وروز جه ژنی سه ری سال وجه ژنی زیندوو بوونه وه ی دووباره ی سروشته. نوروز جه ژنی هه لاتنی

هه لاله برمه و ، سوسه ن و ژیانی دووباره ی تافگه یه"  نوروز له هه موان  پیروز 

روژ له ئاسوی سوور شه وق ئه داته و

 ده لی ئه مسالیش نه وروز هاته وه

 تیره های ایرانی نژاد کرد که در کشورهای ترکیه، عراق، ایران و سوریه زندگی می کنند، جشن نوروز را با شکوه تمام برگزار می کنند. کردها از نظر زبان و مذهب به گروههای مختلفی تقسیم می شوند ولی همه آنها نوروز را جشن می گیرند و به آن نِوروز می گویند زیرا از دیدگاه نژادی ایرانی هستند و ایران که واژه ای اوستایی است در معنی خواستگاه آریایی ها می باشد . آتش افکنی و نوروز دو رکن اساسی جشنهای ملی کردها محسوب می شود  . نوروز و بهار برای ایرانیان و به خصوص تیره های کرد مفهوم آزادی و رهایی از بند اسارت و   بندگی ظلم و جور ستمکاران ، زایشی نو و ازسرگیری کار و تلاش دوباره برای زندگی   داردر باور ایرانیان کرد بهار یادآور قیام " کاوه " ، آهنگر جوانی است که از ظلم و ستم 

  ضحاک، به عنوان نماد تباهی و پلیدی ، به تنگ آمده و ملتی را با به بندکشیدن اسوه   ظلم، به روشنایی رهنمون شد به همین انگیزه، کردها ترجیح می‌دهند نخستین روز از بهار را به نشانه رهایی از   ظلم و بندگی ، به آغوش طبیعت ، زیباترین جلوه قدرت الهی پناه ببرند  مردم کردستان تحویل سال و آغاز بهار را با روشن کردن آتش که نمادی از سوزاندن بندهای اسارت و کهنگی است ، جشن می‌گیرند  

آتش نوروزی بر اساس باورهای کهن باید در بلندترین نقطه محل زندگی یعنی بام خانه   روشن شود که هنوز هم در برخی از مناطق کردنشین این چنین است کردهای ایرانی در پیوند با باورهای دیرین و باور سایر اقوام ایرانی دو بار، در   چهارشنبه آخر سال و آخرین شب سال آتش روشن می‌کنند، تاضمن پایبندی به آباستانی، پیوندی بافرهنگ سایر اقوام ایرانی هم داشته باشند

آیینها ی  افروختن آتش در چهارشنبه آخر سال در فرهنگ و ادبیات ایران بدعتی است که پس از اسلام ایجاد شده است برای حفظ آتش زرتشت و گرامی داشت آن . ولی به این شیوه که چهارشنبه سوری نامیده می شود در متون پیش از اسلام موجود نمی باشد . کردها نیز در این مراسمها با روشن کردن آتش مقدس به رقص و پایکوبی محلی می پردازند و شب خود را به یاد ماندنی میکنند . در روستاهای کردنشین مردم در شب نوروز روی کوهها آتش روشن می کنند و به جشن و پایکوبی می پردازند.

کردهای مروین مثل همه کردهای دیگر، نوروز را با شکوه تمام جشن می گیرند. مراسم آنها در خانه، روی کوهها، در ورزشگاهها یا روی بام خانه ها انجام می گیرد. آنها گاهی نیز از روی آتش می پرند. برای کردها روز نوروز نه تنها روز ثروت و برکت، بلکه نماد صلح و آشتی است.

 

وین ترکیه در باره این مراسم در شهر زادگاهش می گوید:

مردم مروین صبح نوروز لباس نو می پوشند و به دیدار همدیگر می روند. بعد همه در میدان بزرگی جمع می شوند و رقص و شادمانی

 می کنند. در این رقص ها – مانند آنچه در کارناوال های اروپایی معمول است - بعضی هم از نقاب استفاده می کنند . مردم کرد زبان دیگری در ترکیه زندگی می کنند که کردهای زازا خوانده می شوند. این مردم بیشتر در آناتولی شرقی ساکنند و زبانشان کردی زازاکی است. آنها شاخه ای ازشیعه های علوی هستند. تقویم کردهای زازا تقویم قدیمی خاصی است که به تقویم امروز میلادی شبیه است. کرد های زازا می گویند که احتمال دارد نام آنها از کامه ساسان یا ساسانیان ریشه گرفته باشد.

زینل ارسلان که یکی از پیشوایان زازاها و ساکن آلمان است، درباره نوروز در میان علوی ها می گوید: "21مارس را علوی ها جشن می گیرند و اهمیت آن بیش از همه در این است که این روز را به عنوان تولد حضرت علی جشن می گیرند و آئینی برگزار می کنند که جمی نام دارد."

  ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 89/12/29ساعت 12:19 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5      >